آنقدر دلم را شکسته اند
که تمام راه های منتهی به دل خراب شده است چندیست تابلو زده ام ...
کارگران مشغول کارند آهسته برانید
نه برای دل شکسته ام برای شما که از زخم دلم زخم بر ندارید ....
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،
تنها یــــک کلمه است
"میگذرد"
هیچ انتــــظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیــــــــست!
مسئله ،
خستــــگی از اعتماد های شکسته اســـت...!!!!
کاش همیشه در دوران کودکی می ماندیم تا
به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی میشد
اوج تنهایی زمانی است كه روبروی كسی كه عاشقش هستی بنشینی
وبدونی كه بهش نمی رسی .... !
از آدم ها بگذر ... دلت را گنده تر کن ... ناراحت ابن نباش که چرا جاده ی رفاقت با تو همیشه یک طرفه است ... مهم نیست اگر همیشه یک طرفه ای ...
شاد باش که چیزی کم نگذاشته ای ... و بدهکار خودت و رفاقتت نیستی . .
یه آدمایی هستند ؛
که هیچ وقت ترکت نمیکنن !
ولی ....
بلدن کاری کنن ،
تا خودت یواش یواش ترکشون کنی ...
حرفـــــهایی هستـنــــــد از جنــــسِ شیـــــشه....؛زود میشکنند ؛ اما ناجور می بُرند...
دست به دامن خدا که می شوم
چیزی آهسته درون من
به صدا می آید که...
نترس!
از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست...!
به انتهای بودنم رسیــــده ام…
امـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــا …
اشک نمی ریــــــــــــــــــــــزم…
...
پنهان شــــــــــــــــــــــــده ام ...
پشت لبخندی که درد میکند…
می دانی..؟
آدم های ِ ساده
ساده هم عاشق می شوند
ساده صبوری می کنند
ساده می مانند
اما سَخت دِل می کنند
آن وقت که دل ِ می کنند
جان می دَهند آدم های ِ ساده
از سرم که بیفتی ،
دست و پای غرورت خواهد شکست !
آن روز درد شکستن را خواهی فهمید...
این روزهـا ..
همه ادعا دارن طعم خیانت را چشیدهـ انـد ..
همه ادعا دارن کهـ بـدی را بهـ چشم دیدهـ انـد ..
همه ادعا دارنـ کهـ تنــهایی را کشیدهـ انـد ..
پـس کیـست کـهـ این دنیـا را بهـ گنــــد کشیدهـ استـ ؟!
شایـد منم ... !!!
یاد پدر افتادم که میگفت نه با کسی بحث کن
نه از کسی انتقاد کن
هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن
آدمها که عقیدهات را میپرسند، نظرت را نمیخواهند
میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی
بحث کردن با آدمها بیفایده است !!!
گاهی چه اصرار بیهوده ایست !
اثبات دوست داشتنمان به آدم ها
معرفت های بی جایمان
مهربانی كردن های الكیمان
بها دادن های بیش از حدمان
تلاش های بی مورد برای حفظ دوستی هایمان!
اما باور كنین دوست ترمان دارند
وقتی دوستشان نداشته باشیم
سراغشان را نگیریم
و حتی حالشان را هم نپرسیم !
وقتی برای ادم های بی محبت امروزی با معرفت بودن و بی معرفت بودن خوبی و بدی یكی است پس ما چرا خودمان را خسته كنیم....
اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند!
اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست!
اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد.... —
دلـتنگیهایـم را
زیـر دوش حمّــام میبَـرم،
بُـغـضـم را
...
میـان شُـرشُـر آبِ داغ میتـرکـانـم،
تا همـه فـکـر کننـد
قرمـزیِ چشمـانـم
از دم کـردنِ حمّـام است!!!!!!!!
هر چه انسان تر باشيم زخمها عميق تر خواهند بود.
هر چه بيشتر دوست بداريم بيشتر غصه خواهيم داشت . بيشتر فراق خواهيم کشيد . و تنهائي هايمان بيشتر خواهد شد.
شادي ها لحظه اي و گذرا هستند،شايد خاطرات بعضي از آنها تا ابد در ياد بماند ، اما رنج ها داستانشان فرق ميکند تا عمق وجود آدم رخنه مي کنند و ما هر روز با آنها زندگي مي کنيم... انگار که اين خاصيت انسان بودن است!
یه وقتایی هست میبینی فقط خودتی و خودت ... !
دوســـت داری ، همـــدرد نداری ..
خانـــواده داری ، حمــــایت نداری ..
عشــق داری ، تکـــیه گاه نداری ...
مثل همیشه ؛
هــمه چی داری و هــیچی نداری ...
هرگز اشتباه نکن
اگر اشتباه کردي ... تکرار نکن
اگر تکرار کردي ... اعتراف نکن
اگر اعتراف کردي ... التماس نکن
اگر التماس کردي ... ديگر زندگي نکن
قلب ها را نمی توان به آدم ها سپرد ،
آدمها سخت اند .
قلب ها را باید به باران سپرد ،
باران هرگز بی وفا نخواهد شد ...
زیر باران مهربانی
مهربانی چشم ها را می توان احساس كرد
و ترنم صدای عشق را می توان شنید .
زیر باران می توان ستاره شدن را باور كرد و آنها را چید .
زیر باران زمین را آسمانی دیدم ،
با وسعتی از عشق .
باران یعنی صدای گامهای تو .
باران یعنی قلب های ناآرام ابرها .
باران یعنی مهربانی حرفهای تو .
باران یعنی گریه چشمهای پاك .
باران یعنی صداقت صدای تو .
و آسمان را هوای نوازش خاك است .
باران بهانه ای است ...
چقدر سخته که همه تو رو به عنوان آدم شوخ و شادی بشناسند اما حقیقت چیز دیگه ای باشه. چقدر سخته که هیچوقت نتونی خودت باشی الا در تنهایی. چقدر سخته لبخند زدن در جمع اما با بغضی در گلو. چقدر سخته... نه عاشقم نه تنها... نه درحسرت لحظه ای و یا چیزی... تنها غمگینم....بی دلیل شاید من همان نقاب خندانی باشم که امروز از کنارت گذشت...اما تو فریب اون نقاب رو نخور
آنجا کجاست که:
منطق تقلید است ، کتاب دکور است ، روزنامه تبلیغات است ، آزادی میدان است ، جمهوری خیابان است ، استقلال تیم است ،شعار آسان است ، شعور نایاب است ، پینه های دست عار است ، پینه بر پیشانی افتخار است ، دروغ حلال است ، شادی حرام است ، اعدام اصلاح است ، اصلاح فساد است ، دانا افسرده است ، نادان کامیاب است ، درد مردم بی درمان است ، ریا ایمان است ، ایمان برای نان است ، زر برای زور است ، زور برای زر است ، و تزویر برای هر دو...؟؟؟؟؟؟؟
پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره پولكی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او كهكشان
رعد و برق شب صدای خنداه اش
سیل وطوفان نعره درنده اش
دكمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچكس از جای او آگاه نیست
هیچكس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین ، از آسمان ، از ابرها
زود می گفتند این كار خداست
پرس و جو از كار او كاری خطاست
آب اگر خوردی ، عذابش آتش است
هرچه می پرسی ، جوابش ْآتش است
تا ببندی چشم ، كورت می كند
تا شدی نزدیك ، دورت می كند
كج گشودی دست ، سنگت می كند
كج نهادی پای لنگت می كند
درمیان آتش آبت می كند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم پر زدیوار و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بودو وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
تا كه یكشب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر
در میان راه در یك روستا
خانه ای دیدم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا كجاست
گفت اینجا خانه خوب خداست
گفت اینجا می شود یك لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست و رویی تازه كرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین ؟
خانه اش اینجاست ! اینجا در زمین ؟
گفت آری خانه او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است
می توان با این خدا پرواز كرد
سفره دل را برایش باز كرد
می شود در باره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
انسانها تنهاییت را پر نمیکنند
فقط خلوتت را میشکنند
هرچه انسانهای اطرافت بیشتر باشند
خلوتت آشفته تر و تنهاییت
تنهاتر میشود.
نقـش یـــک درخــت خشک را
در زنـدگی بازی میکـنم
نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پـیــر
این روزهـا ..
همه ادعا دارن طعم خیانت را چشیدهـ انـد ..
همه ادعا دارن کهـ بـدی را بهـ چشم دیدهـ انـد ..
همه ادعا دارنـ کهـ تنــهایی را کشیدهـ انـد ..
پـس کیـست کـهـ این دنیـا را بهـ گنــــد کشیدهـ استـ ؟!
شایـد منم ... !!!
بزرگترین بازنده ی زندگی کسی است ؛
که نمی داند قلب چه کسی برایش می تپد ... !!!
یه وقتایی هست میبینی فقط خودتی و خودت ... !
دوســـت داری ، همـــدرد نداری ..
خانـــواده داری ، حمــــایت نداری ..
عشــق داری ، تکـــیه گاه نداری ...
مثل همیشه ؛
هــمه چی داری و هــیچی نداری ...
چقدر سخته که همه تو رو به عنوان آدم شوخ و شادی بشناسند اما حقیقت چیز دیگه ای باشه. چقدر سخته که هیچوقت نتونی خودت باشی الا در تنهایی. چقدر سخته لبخند زدن در جمع اما با بغضی در گلو. چقدر سخته... نه عاشقم نه تنها... نه درحسرت لحظه ای و یا چیزی... تنها غمگینم....بی دلیل شاید من همان نقاب خندانی باشم که امروز از کنارت گذشت...اما تو فریب اون نقاب رو نخور
امروز هم از آن روزهاست...
یکی از آن روزهایی که ...
بین زمین و آسمان ...
معلقم ....
یکی از آن روزهایی است ....
که ...
دلم خیلی هوایت را کرده است ...
آنقدر که ...
نبودنت را خیلی زیاد حس می کنم ...
واژه ها ... کلمات ... خاطره ها ... آهنگها ...
هیچ کدام ... نبودنت را برایم پر نمی کند ...
و تو می دانی ...من چه حسی دارم ...
هستی ... در چند قدمی من ...
ولی تا اطلاع ثانوی ...
ورود ممنوع ... !!!
صدا...
دوربين ...
حركت....
بازهم برايم نقش بازي كن
رد شدن از طرف كسيكه دوسش داري خيلي سخته ، ولي ازون سخت تر وقتيه كه مي بيني
چقدر براي اون آسونه
چه حقیر و کوچک است
آن که به خود مغرور است ،
چرا که نمی داند بعد از بازی شطرنج
شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار می گیرند ...
امش خسته تر از هرشبم کاش میشد گوشه ای نوشت خدایا خسته ام فردا بیدارم نکن...